۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

امروز صداي گل چه زيباست... يك سال تجربه يعني؟



فكر كنم مهمتر  از اينكه كنار گل بشينيم و باهاش صفا كنيم يا از طبيعت س ب ز  لذت ببريم. بايد خودمون تازه و نو بشيم
سال نو در شرايطي شروع مي شه كه فكر كنم بايد يه كم به گذشته بيشتر دقت كنيم.
نبايد طوري عمل كنيم كه به نظر برسه يه سال از عمر رو تلف كرديم بدون اينكه فايده اي داشته باشه.
قراره توي زندگي به جلو حركت كنيم حداقل مثل گل رشد كنيم چون در غير اين صورت با گلهاي مصنوعي فرقي نداريم اون موقع  
 
قراره توي زندگي به جلو حركت كنيم حداقل مثل گل رشد كنيم چون در غير اين صورت با گلهاي مصنوعي فرقي نداريم و  يه سال كه چه عرض كنم صد سال هم بگذره بازم مثل روز اوليم البته بدتر از روز اول چون پلاسيده هم شديم...
سال نو يعني:
البته
فرقي نمي كنه شرايط چه چيزي رو به ما تحميل مي كنه. چون وقتي اسفند سال هزار و سيصد و نود بشه بر مي گرديم به عقب نگاه  مي كنيم و طبيعه كه به هر دليلي سال رو از دست داده باشيم يا تكرار سال قبل باشه اين ما هستيم كه ضرر كرديم
حقيقت اينه كه جامعه شرايط خاص خودش رو  داره
بي رحم هست
بي انصاف هست
بي عدالت هست
و همه اين ضد ارزش ها رو در قالب يه تصوير زيبا براي همه به نمايش مي ذاره اما در نهايت كسي ضرر مي كنه كه به بهانه اين شرايط از قافله حركت جا بمونه و يادش بره كه بايد زندگي كنه
و زندگي
در ذات خودش رشد و تكامل رو داره و به هر بهانه اي كه رشد و تكامل رو از دست بديم به معناي اونه كه بازي رو باختيم. تبديل شديم به يه گل مصنوعي كه مثل گلهاي طبيعي خودش رو ميون باغ جا زده
 

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

****** بهار******

 يك شعر از  مجموعه شعرم به اسم ****** يلداي درد***** كه بلاخره مجوز چاپ گرفت
ببخشيد اگر شاد  نيست
اما انتظار شعر شاد از من داشتن توي اين شرايط يه ك م غير  منطقيه
** بهار

راه تاريك و زمانه آتش و آينده تار
سينه خالي و دلم پر، ديده همچون جويبار
آسمان گريان‌تر از چشمان ابر اشكبار
چشم شهرآشوب ما اين روزها در انتظار
تا مگر بيند گل خورشيد روي زرنگار
كوچه را در مقدمش جارو كشيده زلف باد
آسمان هم پرده‌اي از ابر بر رويش نهاد
گل چمن‌پيما شده در مقدمش با گردباد
نغمه بلبل كه از شوق وصالش گشته شاد
پرسد آيا مي‌رسد اين قاصد صبح بهار
مي­رسد اين پيك و شادي مي‌سرايد در چمن؟
كوچه را خوش‌بو كند با خنده‌هاي نسترن؟
آسمان كي هفت رنگ شاد مي‌بيند به تن؟
كودك احساسي دل عاقبت گويد سخن
واي اگر فردا نباشد در مرام روزگار

 دلم مي خواست كه هديه نووز به شما تقديم كنم اما متاسفانه مجوز چاپ خيلي دير صادر شد