۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

فقط شمع بود و يك خاطره

وقتي همسايه روبرو طي يك ماه در سوگ مادر و پدر خود نشسته باشه
خيلي راحت نيست كه جشن تولد بگيري
حتي اگه پدر و مادر طرف بالاي هفتاد سال داشته باشند
به هرحال به خاطر رعايت حال آنها
و ايضا دل مينا
يه جايي بيرون از خانه
يك تولد كوچك و ساده  گرفتيم
كلا پنج نفر دور هم جمع شديم
و البته خيلي خوش  گذشت



۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

دو گل

امروز چهارم خرداد ماه ساعت نه و چهل و پنج دقيقه مينا پنج ساله شد.

سحر شد روزگار من به کام است
تمام زندگی عیش مدام است
ميان اين دو گل مينا و مريم
نمي دانم گل و بلبل كدام است
يكي شه زاده عشق و تماشا
که مه پيش نگاهش سرخ فام است
يكي زیبا، شراب عشق و مستی
بدون او جهان کارش تمام است
خدا را شكر گويم تا قيامت
كه خلقت را چنين حسن ختام است

چهارم خرداد ماه يك هزار و سيصد و هشتاد و چهار



۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

شادي گم نشده است

نوشت: طفلي به نام شادي ديريست گم شده است
با چشم هاي روشن براق
با گيسويي بلند به نام آرزو....

نوشتم
ديدم پيام تو، گم گشته اي نبود
بهتر نگاه كن هر روز صبح زود
در كوچه اي كه دل جز غم در آن نديد
ترسيده دخترك رنگش شده سفيد
از ترس جغد شوم كز كرده كنج باغ
ترسيده مرغ عشق از حمله كلاغ
ان دخترك هنوز در دل اميدوار
بر روي چهره اش دارد گل بهار
اسمش عوض شده دنبال او نگرد
برخود نهاده او نامي به سان مرد
از صبح روز قبل شد نام او اميد
گر خوب بنگري خواهي دوباره ديد