۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

باران و شلوغي خيابان

هوا و آسمان ابري و نمناك
ولي اشكي نمي افتد بر اين خاك
نمي دانم كه اين خوب است يا بد
تمام شهر ما خار است و خاشاك
هواي باروني و شلوغي خيابون لزوما بد يا خوب نيست. مهم اينه كه كجا باشي و با چه ديدي به موضوع نگاه كني
اگه توي هواي باروني پشت پنچره يا روي بالكن خونه نشسته باشي و يا زير بارون با يه همراه خوب باشي و...در هر صورت جاي مطلوبي داشته باشي حتما خوبه
اما اگه منتظر باشي و البته كلافه خيلي هم مطلوب نيست
همين ماجرا براي شلوغي خيابون مي تونه باشه
اگه براي يه اتفاق خوب خيابون شلوغ باشه حتما حس خوبي داريم اما ...... بگذريم
ديروز هوا باروني بود و البته خيابون هاي اين شهر شلوغ
بهتر بگيم ازدحام تا خيلي ماجرا حساسيت برانگيز نشه
به هر حال
هواي باروني خيلي صفا داشت چون پشت پنچره بودم و كنار بخاري گرم
اما
در مورد ازدحام توي خيابون  شرمنده نمي دونم بايد چي گفت



۳ نظر:

ناشناس گفت...

hello... hapi blogging... have a nice day! just visiting here....

جستار گفت...

واي باران باران
شيشه ي پنجره را بارن شست ....

jostar گفت...

پس اين چه پرسشی‌ست
که چرا سَر به راهِ اين خوابِ سنگين نمی‌شوم؟
من در صلوات ظهر
با دستِ بسته و دلِ شکسته از شبِ گريه گذشته‌ام.
چرا هنوز
چشم به راهِ رفته‌ی آن بی‌سراغِ بزرگ،
سراغ از اميدِ آدمی به ديدارِ آدمی نگيرم؟!