۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

نفرین

این شعر در تاریخ پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 در بلاگ موازی منتشر شده است

نوشته شده توسط:محمد عباسی

 نفرین به تو ای سیاه پندار
ای عشق فروش مردم آزار
معنای پلیدی و جنونی
در فکر قساوتی و خونی

ای زشت دل سیاه پیشه
ای بد سخن و خراب ریشه
در چشم جنون نهاده ای درد
بردی تو تمام حرمت مرد
ای اهل نفاق اهل کینه
جز غم چه نهاد ه ای به سینه

از خون غمی که بر دل افتاد
ای بد سخن سیاه بنیاد
نابود به چشم تو جهانی
جز نورکشی هنر چه دانی

ای زشت دل پلید شیاد
نفرین خدا به چهره ات باد
با چهره خوب و مهربانت
صد گونه گناه بر زبانت

تو بنده کفر و دل اسیری
ای کاش سحرگهی بمیری
با این همه ای پلید بد ذات
در شهر شلوغ بی مکافات
از من تو مخواه بخششت را
ای معنی غصه و غم ما

دیگر تو نگو خدایت اینجاست
بخشنده و مهربان و آقاست

دانم که خدا خجل شد اینک
از خلقت تو پلشت تلخک


پی نوشت:
این شعر خطاب به فردی است که چندسال قبل مدعی دوستی بود ولی با حماقتهایش معنای دوستی را به سخره گرفت...

پس از تحریر:
دوستان عزیز پیام گذاشتند در خصوص حرمت دوستی و ... متاسفانه ادبیات آنها به گونه ای بود که امکان انتشار آنها نبود اما به طور کلی در این خصوص باید گفت

هیچ نظری موجود نیست: