۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

ترس

اين شعر مربوط به سال هزار و سيصد و هشتاد و چهار مي شه
ترسمش چيزي نگويم همچو گل پرپر شود
يا بگويم چيزي از ناگفتنش بدتر شود
ناله هاي قلب من يکي بگو يکي نگو
گر بگويم "نازنينم " دور غم از سر شود
باغ سبز آرزو در آتش رويش بسوخت
آب غيرت گر نباشد باغ خاکستر شود
چشم مشتاقم اسير اين در ميخانه ماند
يا شبي از در در آيد يا ز جايش در شود
آنکه گويد چشم او چون زينت شب هاي تار
واي او آخر کجا خورشيد چون اختر شود
گر هزاران معني زيبا ميان سينه است
شيشه زيبا کجا همپايه گوهر شود
ترسمش چيزي نگويم همچو گل پرپر شود
يا بگويم از کلامم چهره اش مجمر شود