۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

نامه آخر

رسيد نامه ات اما چه دير بود
بيچاره مرده بود اسيري كه پير بود
پيغام ساده تو گنجي است جاودان
خطي براي خسته دلم حكم تير بود
گفتي به ياد بهاران سفيد باش
آخر چرا دلت ز سبزي رندانه سير بود
دل شاد بودم از اينكه ديده اي
آن كوچه خواب كه پيشت حقير بود
يادت نبود با سخنت زنده مي شوم
هر چند كل پيامت ‹بمير› بود