شعري كه شايد بتواند هجرت يك دوست را تسكين بدهد
آتش نبود بر رخ ما داغ ياس بود
تصوير مردم بد خو و ناسپاس بود
كس نيست تا كه دلي را كفن كند
وقتي دروغ رنگ خدا را به تن كند
ما مي رويم با دل خون بار و بي اميد
اين دل ميان قوم شما بود رو سفيد
يه كوله بار خنده كه جا مانده در وطن
ديشب شكوفه كرد چو فهميد داغ من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر